گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن - عصر ناپلئون
فصل هجدهم
IV - زیست شناسی: ارزمس داروین


تا این زمان که مورد بحث ماست، دانش زیست شناسی نسبت به فیزیک و شیمی و جغرافی در انگلستان پیشرفت چشمگیری نکرده بود، زیرا این دانشها که برشمردیم به هم ارتباط و نزدیکی زیادی داشتند و برای توسعة صنعت و بازرگانی کمک مؤثری محسوب می شدند؛ ولی دانش زیست شناسی، هم فاجعه و هم شکوه زندگی را آشکار می ساخت و باورهای مذهبی را دچار تشویش ونگرانی می کرد.
ارزمس داروین، پدربزرگ چارلز داروین، قبل از این نیز مورد ستایش ما واقع شده است،1 ولی در درخشش این دوران که شاهد انتشار چند اثرش به نامهای باغ گیاهشناسی (1792)، زونومیا (1794- 1796)، و معبدطبیعت (1803) بود، همچون جرقه ای فروزان می نمود. جملگی این کتابها با توجه به نظریة تکامل تدوین یافته بود. ارزمس داروین در نقطه نظرهای مندرج در این آثار، با لامارک دانشمند زیست شناس معروف فرانسوی توافق داشت، بدین معنی که تئوری تکامل را براین پایه بنیان نهاده بود که صفات مکتسب و انحصاریی که در نتیجة نیاز یا به کار بردن تکامل یافته باشد، در صورتی که در طول چندین نسل تقویت شود، ممکن است به وسیلة همان موجود زنده به نسل بعدی منتقل شود. این پزشک خوش مشرب پیش از انتشار آن کتابها نیز شهرتی داشت، و پس از آن از شهرت و آوازة بیشتری برخوردار شد. وی می کوشید تا بین نظریة تکامل و مذهب، تلفیقی پدیدآورد؛ و، با این تمهید، اعلام داشت که حیات همة جاندران با «افروزة حیات که علت اولی در جهان حیوانی دمیده است» آغاز شده، و آنگاه آن را به حال خود واگذارده تا «با فعالیت ذاتی خویش نیروگیرد و تقویت شود، و این نیرو و قدرت تکامل را در طول نسلها به آیندگان انتقال دهد. بدین سان جهانی پدیدار شد که برای آن پایانی متصور نیست.»
مناظره و مباحثة دائمی وبی انتهای بین مذهب و علم، گرچه در دوران مورد بحث ما اندکی به خاموشی گراییده بود، دامنة آن به قلمرو دانش روانشناسی که تا آن زمان از چنان گفتگوهایی برکنار بود نیز کشانیده شد؛ و این امر در زمانی رخ داد که هارتلی و پریستلی برای «تداعی معانی» توجیهی فیزیولوژیک ارائه دادند، و نیز در همین زمان بود که دانشمندان کالبدشناسی




<623.jpg>
ارزمس داروین (کتابخانة نیویورک سوسایتی)


1. جلد نهم همین مجموعه («عصر ولتر»)، فصل شانزدهم، قسمت هشتم، بند دوم.

و تشریح، بتدریج، بستگی و ارتباط بین جسم وذهن را آشکار ساختند. در سال 1811، چارلز بل کتابی تحت عنوان اندیشه های نوین دربارة تشریح مغز انتشار داد و ضمن آن ظاهراً این نکته را به اثبات رسانید که بخشهای مشخصی از سلسلة اعصاب، تأثرات حسی را به بخشهای مشخصی از مغز منتقل می سازند، و همچنین اعصاب مشخصی تکانه های محرک را به اندامهای مشخصی می رسانند، و آن اندامها با حرکت خود پاسخی به آن تکانه ها می دهند. پدیدة هیپنوتیسم، که به نحوی فزاینده رواج می یافت، این مطلب را نشان می داد که تحولات فیزیولوژیکی، از احساس به اندیشه و سپس به عمل تغییر شکل می دهد. تریاک و سایر داروهای خواب آور، بر رؤیاها اثر می گذارد، قوة تخیل و تصور را نیرو می بخشد، و اراده را ضعیف می سازد (مثلا در مورد کولریج و دکوینسی)؛ و آزادی اراده را بیش از پیش مورد پرسش و تردید قرار می دهد، تا آنجا که آن را به حاصل جمع جبری تصاویر و تکانه ها بدل می سازد. در عصری که ارتقای منزلت پزشکی و مجادلات علمی و موقع اجتماعی پزشکان در حال صعود و تعالی بود، کشیشان کلیسای انگلیکان منزلتی فروافتاده و توانی روبه سستی نهاده داشتند، و این خود ظاهراً بازتابی است از گسترش مرموز بی تفاوتی مذهبی و شکاکیت و بی ایمانی در این دوران.